یک کارگر میدان تره بار که مدعی است به خاطر سلطه جویی های سیاه پسر پولدار او را در زیرزمین خانه ویلایی کشته، با حکم قضایی به قصاص محکوم شد.
رسیدگی به این پرونده از یک سال قبل به دنبال تماس مرد جوانی به نام حمید با پلیس آغاز شد .وی که هراسان بود گفت :برادر ۳۸ ساله ام به نام حامی در زیر زمین خانه ویلایی مان در دیباجیجنوبی کشته شده است.
با این تماس ماموران پلیس به خانه ویلایی رفتند و در زیرزمین با جسد مرد جوان روبهرو شدند که از ناحیه گردن چاقو خورده و غرق در خون بود .برادر بزرگ حامی به ماموران گفت: سالهاست که من و برادر کوچکم به همراه مادرمان در خانه ویلایی زندگی می کنیم .برادرم زیر زمین خانه را به دفتر کارش تبدیل کرده و در آنجا کار می کند. عصر بود که چند مرتبه حامی را صدا زدم تا به طبقه بالا بیاید. اما جوابی نداد من که نگران شده بودم به زیر زمین رفتم وبا صحنه وحشتناکی روبه رو شدم .حامی به طرز وحشتناکی کشته شده بود.
جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و ماموران پلیس به بازجویی از مادر و برادر وی پرداختند .
نخستین گام از تحقیقات برادر بزرگ حامی به عنوان مظنون بازداشت شد. چون دوربینهای مداربسته نشان میداد او آخرین نفری بود که به دفتر کار برادرش رفته بود. در حالی که برادر حامی مدعی بود از نحوه قتل برادرش اطلاعی ندارد ماموران پلیس به بررسی فهرست مکالمات تلفنی قربانی پرداختند و دریافتند که آخرین بار وی چندین مرتبه برای پسر جوانی به نام اکبر پیامک ارسال کرده و وی را به دفتر کارش دعوت کرده بود .بررسی ها نشان می داد اکبر کارگر میدان تره بار است .
با افشای این ماجرا اکبر ردیابی و بازداشت شد و به قتل پسر پولدار اعتراف کرد .
اعتراف به جنایت در زیرزمین خانه ویلایی
وی گفت : من حامی را کشتم .چون از سلطه گری های سیاه او خسته شده بودم.
وی به بازسازی صحنه جرم پرداخته و در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد .
در ابتدای جلسه اولیا ی دم درخواست قصاص را مطرح کردند.
وقتی حامی ۲۲ سال روبه روی قضات ایستاد ،به تشریح جزئیات ماجرا پرداخت و گفت :مدتی بود از شهرستان برای پیدا کردن کار به تهران آمده و در میدان تره بار مشغول به کار شده بودم.حامی مشتری ما بود و چند مرتبه برای خرید به میدان تره بار آمده بود. او آخرین بار سر صحبت را با من باز کرد و گفت به تازگی در زیرزمین خانه ویلایی اش دفتر کار راه اندازی کرده و نیاز به یک کارگر دارد. او می گفت حقوق خوبی به من می دهد.او با حرفهایش مرا فریب داد و به دفتر کارش رفتم .اما آنجا مرا به تله شیطانی انداخت و آزارم داد .او میگفت از من عکس و فیلم سیاه تهیه کرده و اگر به خواسته هایش تن ندهم عکسها را پخش میکند و آبرویم را در محل کار میبرد.
لپ تاپ و گوشی موبایل حامی را آتش زدم
وی ادامه داد :من چند بار از ترسم تسلیم خواستههای او شدم. اما آخرین بار وقتی با من تماس گرفت و مرا به دفتر کارش دعوت کرد تصمیم گرفتم هر طور شده عکس و فیلم ها را از او بگیرم .من به دفتر کار او رفتم و وقتی او به طبقه بالا رفته بود تا از من پذیرایی کند سر لپ تاپ رفتم. میخواستم لپ تاپ و گوشی موبایل او را بدزدم و فیلم ها را نابود کنم که حامی سررسید و با من درگیر شد .من هم که از ترسم چاقو همراه داشتم با چاقو چند ضربه به گردن او زدم و فرار کردم .من همان شب لپ تاپ و گوشی موبایل حامی را در حاشیه تهران آتش زدم تا فیلم و عکس ها از بین برود .
وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت :باور کنید من قصد کشتن حامی را نداشتم و از رفتارهای او خسته شده بودم . من از ترس آبرویم می خواستم هر طور شده فیلم ها را از بین ببرم که او سر رسید و با من درگیر شد .
سپس وکیل وی به دفاع پرداخت و فرضیه مهدورالدم بودن قربانی را مطرح کرد.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرک های موجود در پرونده،ادعای وی مبنی بر مهدورالدم بودم قربانی نپذیرفته وحامی را به قصاص محکوم کردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات خود را ارسال کنید